به گزارش قدس آنلاین، به بهانه تولد و ۵۷ سالگی این سینماگر خوشاخلاق با او گفتوگو کردهایم؛ توکلی در این مصاحبه هم از کارآمدی تجربه در بازیگری میگوید و هم از لزوم توجه به پیشکسوتها. همچنین از مسئولیت و تعهد اجتماعی چهرهها هم حرف میزند و اینکه خودش حاضر است از شهرتی که دارد به نفع حل مشکلات دوستان و آشنایان و مردم استفاده کند.
از حال و هوای ۵۷ سالگی برایمان بگویید؛ حالا که موهای سفیدتان بیشتر شده، چه نگاهی به زندگی دارید؟
اعتقادم این است که هر مقطعی از زمان، زیباییهای خاص خودش را دارد و باید به خاطر آن شاکر خدا بود. گذر عمر ارزشمند است، به دلیل اینکه آدم هرچقدر به بازنشستگی نزدیک و موهایش سفیدتر میشود، به تجاربش افزوده خواهد شد و نگاهش نسبت به زندگی عمیق تر میشود و دیگر آن برخوردهای گذشته را با افراد ندارد. برای همین میگویند باتجربهها میتوانند کنار جوانان آثاری را خلق کنند که ماندگار باشد.
چقدر این تجربهها و گذر عمر به کمک بازیگر میآید؟
صد در صد به کار میآید، بهرغم اینکه شرایط برای آدمهای باتجربه مطلوب نیست، تجربه باعث میشود بازیگر در انتخاب نقش و ارائه پخته و کامل نقش بهتر عمل کند. ضمن اینکه کار نیکو کردن از پر کردن است، هرچقدر آدم کار میکند، باتجربه تر میشود و نگاه او نسبت به حرفهاش بهتر و تخصصیتر خواهد شد. به نظرم این خیلی ارزشمند است، اما اینکه چقدر مورد استفاده قرار میگیرد و تا چه حد میتواند رسالت انتقال آموختهها و تجربیاتش به نسل جوان را انجام دهد، بحث دیگری میطلبد. واقعا چرا در مدارس ما از هنرمندان استفاده نمیشود؟ چون متاسفانه تشکیلات هنر و هنرمندان سازماندهی مناسبی ندارد و هنوز نواقص زیادی دارد. در مجموع تجربه، سازنده است و با خود تفکر، اندیشه، نگاه و قدرت دارد. کارگردانها و تهیهکنندههای سینما نباید به این تجارب در بازیگری بیاعتنا باشند.
نظرتان درباره نسل جوان بازیگری چیست؟
در سینمای ایران هم به تبع سینمای دنیا تغییراتی حاصل شده است. وقتی با دیگر همنسلان و همکارانم صحبت میکنم، موافق این هستم که جوانها و علاقهمندان وارد حرفه بازیگری شوند و تواناییهای خود را نشان دهند اما این ورود سازماندهی و مدیریت میخواهد. به نظرم همه جوانهای مستعدی که وارد بازیگری میشوند باید آموزش رفتار حرفهای ببینند. بچههایی را که در این سالها وارد این حرفه شدهاند خیلی خوب و موفق میبینم. البته جاهایی نواقصی وجود دارد که با تمرین و کار کردن و تجربه برطرف خواهد شد. در کارهایی که با جوانها میکنم، همیشه تلاشم بر دیده شدن آنهاست، چون تماشاگر مرا در این سالها دیده است. همین چند روز پیش یکی از من پرسید برای چه بازیگر شدی؟ من هم گفتم بازیگری را برای این انتخاب کردم که به درد دوستان و آشنایان و مردم بخورم. یک وقتی به آقای حسین زندباف (تدوینگر فیلمم، «سگهای پوشالی») گفتم اگر روزی احساس کردی در جایی یا ادارهای من به دردت میخورم، بیا مرا ببر! من بازیگر شدهام تا به کمک شما و کسانی بیایم که برایم زحمت کشیدهاند. به کسانی کمک کنم که پای من ایستادند. این روابط انسانی و پای هم ایستادنها زیباست، اگر نایستیم خودمان ضرر میکنیم. من برای خیلیها زحمت کشیدم، از جمله آقای احمدرضا درویش (کارگردان سینما)، اما حتی به اندازه یک قدم هم از او توقع ندارم. زمانی به خاطر رفاقتمان فعالیتهایی برای او کردم و برای فیلمنامه «خانه شغال» او کارهایی کردم، بااینکه او بعدها برای بازیگری اصلا سراغ من هم نیامد. ضمن اینکه اصلا نیاز ندارم که ایشان برای بازیگری سراغم بیاید یا نیاید. اما به عنوان رفاقت و بیهیچ توقعی همیشه کار خود را کردهام.
احتمالا به خاطر همین روحیه هم است که همواره حضور پررنگی در فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی مثل درختکاری و کمک به مستضعفان دارید.
بله، چرا که نه؟ به خاطر همین موسفیدشدن و باتجربه ترشدن است. شما به عنوان مثال بازی مرا در «مردان آنجلس» و آن بالای کوه ببینید. در بازی ام نواقصی داشتم که در سالیان بعد و بازیهای دیگر آنها را برطرف کردم. اینجا ممکن است این سوال پیش بیاید که چرا در سینمای ما کمتر از پیشکسوتها استفاده میشود؟ جواب این است که بعضی از کارگردانها دوست ندارند بالاتر از خودشان را ببینند. در حالیکه اتفاقا مردم تشنه دیدن هنرمندان باتجربه سینما هستند. مگر یک آدم ۶۰ساله نمیتواند عاشق شود؟ مگر آدمهایی در این سن و بالاتر در زندگی واقعی درگیر ماجراهای مختلف نمیشوند؟ پس چرا چنین نقشهایی برای بازیگران پیشکسوت ما نوشته نمیشود تا آنها را بازی کنند. رابرت دنیرو بیش از ۷۰ سال دارد، اما هنوز دنیا برای بازیگری اش دست میزند، چون آنجا پای او ایستادهاند. مسئولان فرهنگی ما باید نگاه تازهای به گنجینه پیشکسوتان داشته باشند. فیلمسازان متبحر ما هم باید به این موضوع فکر کنند و برای تنوع بخشی به بازیگری سینما به همه بازیگران توجه داشته باشند و فقط به یک سری بازیگر خاص اکتفا نکنند. آیا تا به حال دیده اید بازیگرانی مثل دنیرو و آل پاچینو سه فیلم همزمان در اکران داشته باشند؟ اما این اتفاق در سینمای ایران میافتد، آن هم نه درباره بازیگرانی در حد و اندازه این بازیگران بلکه در ردههای بسیار پایینتر.
این حسن اخلاق شما از کجا میآید؟
عشق من این مردم هستند و ادا هم درنمی آورم. از بچگی همینطوری بودم. یک بازیگر متعلق به مردم است. من این ارتباط را دوست دارم. به خداوندی خدا هرکاری که از دستم بربیاید برای این مردم انجام میدهم. در این زمینه خاطره بامزهای دارم؛ یک بار جایی روی صحنه رفتم و گفتم جایزه من به شما جوانانی که فیلم کوتاه میسازید این است که مجانی در دو فیلم شما بازی میکنم. آقا بعد از این جمله جوانان فک مرا پایین آوردند و تا الان من ۲۰ فیلم کوتاه را مجانی بازی کردم و یک تکه نان بربری هم ندادند بخوریم! (میخندد) بعد از این در این زمینه توبه کردم و گفتم دیگر سراغ من نیایید.
به نظر میرسد باتوجه به تعداد زیادی فیلم که در سینما بازی کردهاید، بیشتر دلبسته تلویزیون هستید و تعداد سریالهایتان بیش از فیلمهای سینمایی است.
اتفاقا مرا برای بازی در نقش اصلی «خیلی دور خیلی نزدیک» به آقای رضا میرکریمی معرفی کردند. ایشان هم گفته بود من بازی توکلی را خیلی دوست دارم و متفاوت بازی میکند. به او بگویید بیاید. اما به آقای میرکریمی میگویند توکلی تلویزیونی است. میرکریمی هم میگوید مگر تلویزیونی و سینمایی داریم؟ به او میگویند بله، شما باید بازیگر سینما بیاورید. بالاخره کارگردان را متقاعد میکنند این اتفاق نیفتد و آقای مسعود رایگان این نقش را بازی کرد که برای من بسیار قابل احترام است. این اتفاق در چند فیلم برای من افتاده و بااینکه کارگردان مرا میخواست، درنهایت حضورم در آن کارها منتفی شد. جالب اینجاست وسط فیلمبرداری خیلی دور خیلی نزدیک آقای میرکریمی متوجه میشود که اطلاعات نادرستی به او دادهاند. خودش با من تماس گرفت و گفت آقای توکلی دوست دارم در فیلم من امضای کوچکی داشته باشی. من هم گفتم چشم و قبول کردم نقش دیگری بازی کنم. قرار بود در دو سه سکانس حضور داشته باشم که خودم به آقای میرکریمی گفتم دو سکانس اضافه است. مرا بغل کرد و گفت تا الان ندیدم بازیگری بگوید دو سکانس اضافه است. من به این دلیل گفتم که احساس کردم تعلیق قصه در اینصورت زیباتر میشود. به هرحال اگر من آن نقش را بازی میکردم، زندگیام عوض میشد. ضمن اینکه این را بگویم تلویزیون خیلی برای ما زحمت کشید و ما از قدیم با بچههای تلویزیون رفاقت و همکاری داشتیم، اما به نظرم نباید بگوییم بازیگر تلویزیونی و بازیگر سینمایی و اصلا نباید آنها را تفکیک کنیم. هنرمندان این مملکت پای یک سفره و زیر یک سقف هستند. همه آنها مثل سربازان هنری میمانند که به این مردم خدمت میکنند.
سوال توکلی از وزیر بهداشت
من اهل گلایه نیستم، اما آدم بعضی چیزها را که در جامعه میبیند ناراحت میشود. آمپول دیابت با نام ویکتوزا وارد کردند، اما آن را بیمه نکرده بودند. بعد از مدتها که بیماران دیابتی آن را خریدهاند و زدهاند. بتازگی آن را بیمه کردند. وقتی پیش دکتر میروی، روی نسخه مینویسد انسولین همراه با ویکتوزا. اما وقتی برای گرفتن دارو مراجعه میکنی، میگویند یا باید انسولین تحت پوشش بیمه قراربگیرد یا ویکتوزا. آیا این بازیکه سر بیماران دیابتی یا بیماران سرطانی درمیآورند، درست است؟ من به عنوان هنرمند وظیفه دارم دغدغه مردم را هم بگویم، چون آنها تریبون ندارند. واقعا کارمند بازنشستهای که حقوقش یک میلیون تومان نمیشود، چطور میتواند هفتهای حدود ۷۰۰ هزار تومان پول آمپول بدهد؟ همین امروز رفتم برای یک بنده خدایی آمپول ویتکوزای آزاد را به قیمت ۶۹۰ هزار تومان خریدم. این فرد انسولین را هم از طریق بیمه گرفت، درحالیکه این دو آمپول را باید با هم بزند. اگر این دو با هم زده نشود، بیمار دیالیزی میشود و چشم و پایش را از دست میدهد. سوالم از وزیر بهداشت و مسئول بیمه این است که چرا همه داروها را بیمه نمیکنید تا مشکل خیلیها حل شود؟ جان انسانهای زیادی به این دلیل در خطر است. آیا درست است که برخی جیبهایشان را به قیمت جان آدمها پر کنند؟
نظر شما